دیریست عابری نگذشته ست ازین کنار
کز شمع او بتابد نوری ز روزن ام .
فکرم به جست و جوی سحر راه می کشد
اما سحر کجا!
در خلوتی که هست؛
نه شاخه ای زجنبش مرغی خورد تکان
نه باد روی بام و دری آه می کشد.
حتی نمی کند سگی از دور شیونی
حتی نمی کند خسی از باد جنب خیال محال...
ادامه مطلبما را در سایت خیال محال دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : inja4fun بازدید : 196 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1396 ساعت: 10:36